از تنهایی ام غصه ها می خورم اشک هایم بی وقفه میریزد وازنبودنت حسرت می خورم صدایش را می شنوی صدای به زمین خودن اشک هایم را می گویم اشک هایی که همچون من به زمین می خورند و هیچ نمی گویند حتی زانوانی نیست که سرم رابر روی ان بگذارم وساعت ها اشک بریزم تا اشک هایم دیگر به زمین نخورند و به زنووانی مهربان چون مادر بخورنند غصه هایم با اشک هایم به زمین می خورند ولی هرگز تمامی ندارد ...................
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |